ماه و ماهی

ماه و ماهی

من جمله تو بودم و نمے دانستم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راهیان نور دانشجویی» ثبت شده است

 

آفتاب مستقیم می تابید... هر چه پیش میرفتی گرما و عطش بیشتر میشد.. و رمل ها عمیق تر و داغ تر...

کم کم قدم برداشتن در رمل های عمیق و داغ دشوار میشد گویی وزنه هایی به پاهایت زنجیر کرده اند... 

 صدای نفس زدن ها به راحتی به گوش میرسید و هرم گرما و عطش در چهره ها نمایان می شد... 

****

 ما تنها چند قدم  راه آمده بودیم و میدانستیم بزودی در مسیر با آب خنک و شربت از ما پذیرایی خواهد شد... 

میدانستیم بزودی مسیر را بر میگردیم و در زیر سایبانی از شر گرما خلاص خواهیم شد..

میدانستیم با کرم های ضدآفتاب و عینک های آفتابی زیاد هم خورشید زورش به ما نمیرسد... 

****

اما... 

 تو رمل های داغ و سوزان را قدم نزدی... تو رمل ها را زندگی کردی... رمل ها رختخوابت بودند... رمل ها سجاده ات بودند.. رمل ها.... 

 دلت به شربت و آب خنک بین راهی گرم نبود..میدانستی در محاصره ی دشمن که باشی تو می مانی و عطش و عطش و عطش... وحتی  آخرین قطره های جیره ی آبت را روی لبهای خشک و ترک خورده ی همرزم مجروحت ریختی... 

وقتی خورشید با تمام توان آتش بر زمین میریخت تنها سایبانی که داشتی چفیه ایی زخمی و خاکی بود که 

آن را هم هرگز سایبان نکردی... چرا که مردان خدا از هیچ دشواری و سختی گریزان نیستند و خود به استقبال دشوارترین ها می روند... 

****

شهادت گوارای وجودتان باد که در کربلایی دیگر و در سرزمینی به نام #فکه تشنگی و عطش را شرمنده ی خود کردید... 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۰۴
**روشنا **

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم... 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۹
**روشنا **