ماه و ماهی

ماه و ماهی

من جمله تو بودم و نمے دانستم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۲۱ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

خودخواهی ست که بگویم کاش بودی...که بگوییم کاش نمیرفتی...
قبول...زیر بار سنگین جای خالیت کمر خم میشود...کمر خم میکنیم...از داغ سنگین پر پر شدنت جگر خون میشود...جگر خون میکنیم ...
اما یادم نمی رود اشکهایت پای ضریح امام رئوف را
یادم نمی رود که التماس میکردی  تااجابتت کند تا بگیری برات شهادتت را ...یادم نمی رود بغض گلوگیرت را وقتی نمی گذاشت از داغ رفتن همرزم سفر کرده ات
 شهید حاج احمد کاظمی صحبت کنی..
که میگفتی کاش هر چه زودتر به او ملحق شوم...
خودخواهی ست که بگویم ای کاش یک نفر بیاید و بگوید هر چه شنیدید...هر چه گفتند دروغ بود...حاج قاسم صحیح و سالم در حال انجام ماموریت است..
خودخواهی محض است...مگرنه؟
اینجا هوا سنگین و دلگیر است...اینجا و هر جایی که فکرش را بکنی...
 رفتی تا به آرزوی دیرینه ات برسی...خدا را شکر...خدا را هزاران هزار بار شکر که رسیدی ...
اما..
  ما اینجا چه کنیم؟؟؟ با زخمهایی که سر باز میکنند و آتش به جانمان میزنند؟؟؟چه کنیم؟
وقتی دشمن میخندد...زخم ها سر باز میکنند!!
وقتی دوست حرف از فراموش کردن  انتقام خون پاکت میزند زخم ها آتش میگیرند و تا مغز استخوانمان را می سوزانند...
به خون پاکت قسم حتی اگر تمام پایگاه های شیطان بزرگ هم در آتش قهر انتقام  بسوزند...اگر تمام مزدوران و جیره خواران شیطان بزرگ به دریوزگی بیافتند..اگر آواره  و بیچاره شوند...باز هم آتش داغ پر پر شدنت خاموش نخواهد شد...آتش جگرهامان سرد نخواهد شد
باز هم قلبمان آرام نمیگیرد...
خودت بگو با این داغ چه کنیم؟؟

هر خونی بهایی دارد...
خون های باارزش خون های پربها وقتی به زمین میریزند بار سنگینی بر جا میگذارند
اما مگر خونهای باارزش بر زمین میریزند؟؟ 
خونهای باارزش به آسمان میروند و بعد باران میشوند،برکت میشوند و بر سر اهل زمین فرو میریزند
خونهای باارزش آب میشوند و سیراب میکنند جان های تشنه را...
پس ببار ای خون با ارزش...که تو را هیچ خون بهایی نیست...تنها ببار و سیرابمان کن
ببار و بیدارمان کن
ببار...!
بیدارمان کن!مگذار دیگر در خواب باشیم
در خواب باشیم و خون با ارزش دیگری بر زمین بریزد
و وقتی چشم باز کنیم که کار به انتها رسیده باشد...
بیدارمان کن!
مگذار چشمهایمان را خواب غفلت ببرد...
و از سلیمانی ها تنها برایمان رویایی بماند ...
مگذار و بیدارمان کن ...

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۸ ، ۲۳:۴۴
**روشنا **

خدایا!

ما که میدانیم

دنیا را مجالی نیست برای عاشقی ...

ما در اصل در آدمها عاشق [ تو] می شویم!

هر قدر که به تو شبیه ترند

بیشتر گرفتارشان می شویم!

و مگر نه این است که تو در [ بنده های مخلصت

تجلی می یابی...

پس خرده ای نیست بر ما اگر

گرفتار بنده هایت شویم ...

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۹
**روشنا **

اعتراف میکنم که بعد از مدتها حس و حال نوشتن... خوندن وبلاگ... کامنت گذاشتن... و خیلی خیلی های دیگم برگشته... دلیلش هم هر چی بود الان دیگه خدا رو شکر نیست... 😇

این مدت هم هرازگاهی یه پست که بهتره بگم عکس نوشته کار میکردم که سر در وبم تار عنکبوت نبنده... 

البته اینم بگم که قانون بی رحمانه ی دنیای مجازی شامل حالم بنده هم شد...( لایک‌ بکنی تا لایک بشی... تگ کنی تا تگ بشی... کامنت بدی تا کامنت بگیری) و از اونجایی که تو این مدت تقریبا به جز یکی دو وب جایی کامنت ندادم تعداد کامنت های مطالب اخیر به صفر رسید... که البته حتی اگه یک نفر هم اینجا رو نخونه و کامنت نزاره باز هم مینویسم و صد البته چیزی از ارزش های وبلاگم کم نمیشه.. 😁😁

الان به جز چنتا وبلاگ که همیشه بالافاصله با روشن شدن ستارشون به سرعت برق و باد مطالعشون میکنم بیشتر ستاره های وبلاگهای دنبال شده روشن هستند... که بزودی به همگی سر میزنم.... 

فهلن همین کافیه... تا بببینیم حس نوشتن چه مطلبی فوران میکنه!!! :|

پ. ن: جهت تلطیف فضا قالب رو هم تغییر دادیم :) 

 

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۰۱
**روشنا **

نمیدانم چه میخواهم بگویم

.......................... 

غمی در استخوانم می گدازد

.................... 

خیال ناشناسی آشنا رنگ

............. 

گهی میسوزدم

.......

گه می نوازد

... 

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۳
**روشنا **

کجا دلت گرفت از من؟؟؟

 میخوام جبران کنم...!! 

کجا دلت گرفت از من؟؟؟

میخوام برگردم به تو... 

برگردم... 

سمت تو...!! 

میخوام دلت نگیره...  که بهم نگی برگرد!!!  

بهم نگی سوگندتو بشکن... 

 نگی منو رها کردی...

چقدر باید خجالت بکشم... 

 باید قطره ی آبی بشم... 

و فرو برم توی زمین... 

وقتی تو این حرف رو میزنی:

ای کسی که وصال ما را ترک کرده ای... برگرد! 

ای کسی که بر جدایی از ما سوگند خورده ای...سوگند خود را بشکن! 

ما ابلیس را برای این از خود راندیم که بر تو سجده نکرد... 

پس چقدر عجیب است که تو او را دوست خود گرفته ای... 

و

ما را ترک کرده ای... 




پ. ن: حدیث قدسی... بحرالمعارف،جلد۲،فصل۶۲


 

۱۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۴
**روشنا **

حسودیم میشود... 

من حسودیم میشود به تو... 

به تویی که رهایی... بی هیچ وابستگی... بی هیچ قید و بند و هیچ تعلقی... 

من حسودیم میشود به چشمهایت...

نه ترسی...نه غمی.... نه تردیدی... و نه هیچ حس دست و پا گیر دیگری... 

من سخت حسودیم میشود به دنیای بی آلایش و پاک و صاف و ساده ات... به خنده های معصومانه و بی ملاحظه ات... 

حسودیم میشود به تویی که خودت هستی... خود خودت!! در میان همه ی آدمهایی که هر لحظه هزار رنگ و هزار چهره هستند... 

حسودیم میشود به تویی که آزاد و رها زندگی را زندگی میکنی... 

حسود نیستم،

اما... 

 باور کن!! 

تمام دنیای تو را عاشقم... 




۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۷ ، ۰۰:۱۹
**روشنا **

نفس خاله( خواهرزاده ی عزیزم)   افتاده بود روی دنده ی لجبازی و هر کاری  خواهری بهش میگفت عکسشو انجام میداد... 

بالاخره صبر خواهری سر اومد و نفس خاله رو حسابی دعوا کرد... اونم اومد بغل من و شروع کرد به گریه کردن منم بغلش کردم و بهش گفتم برو از مامانی معذرت خواهی کن و بگو ببخشید... اونم با همون حال اشک و گریه رفت سمت خواهری بهش گفت ببخشید مامانی!!  خواهری از عصبانیت روشو برگردونده بود اما وقتی صدای معذرت خواهیشو شنید یه لحظه هم  مکث نکرد برگشت و سریع بغلش کرد و... 

***

حالا تو به من بگو! 

محبت یه مادر نسبت به فرزندش بیشتره؟؟

یا محبت تو نسبت به بنده هات؟؟

مگه غیر از اینه که... 

تو از همه ی همه ی مهربونای دنیا مهربون تری...

تو از همه ی همه ی مادرای دنیا مهربون تری...

تواز هر مهربونی... مهربون تری... به من بگو غیر از اینه؟؟

پس به حرمت همه ی  مهربونی هات که حد و مرز و قید و شرط و انگیزه و اندازه نداره... 

الهی العفو... 

روتو برگردون و بغلم کن!!! 





 

۱۵ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۷ ، ۲۱:۳۰
**روشنا **

خدای من! 

این روزها کمی مرا

تلاوت کن... 

شاید ختم شود

جزء

هزارم

دلتنگی ام.. 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۷
**روشنا **

گاهی... 

چه دلگیر می شوی از خدا

و گاهی... 

چه بی تاب و دلتنگ

گاهی... 

از حکمتش ناراضی

و گاهی.. 

شاکر و خوشحال

 گاهی... 

مشکوک

وگاهی... 

مجذوب عدالتش

گاهی... 

بسیار نزدیک

وگاهی... 

بیشمار دور

 خدا که همان خداست... 

ای کاش ما اینقدر 

گاهی

به 

گاهی

نمیشدیم!!! 



۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۱:۳۷
**روشنا **

خوش به حال  اون قدمهای 

خسته و بی رمقی که

امشب 

بعد از چند شب و روز

پیاده روی

به حریم حرم

رسیده اند و با چشمان

بارانی

خیره به 

بارگاه نورانی

شما

دست بر سینه میگذارند

و... 

السلام علیک یا اباعبدالله 

الحسین علیه السلام


۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۰۰:۰۶
**روشنا **