ماه و ماهی

ماه و ماهی

من جمله تو بودم و نمے دانستم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

سلاااام حضرت دلبر! 
                          سلاااام قرص قمر! 
زمین که خیر ندارد... 
                           از آسمان چه خبر.. ؟



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۷ ، ۰۰:۲۷
**روشنا **

من یه خواهر زاده دارم که بهش میگم نفس خاله(:

راستش حیاتی تر  و عزیزتر و مهم تر از نفس چیز دیگه ای پیدا نکردم مگرنه همون صداش میزدم... 

یه پسربچه ی شیطون و شیرین زبون که هنوز دوماهی مونده تا وارد سه سالگی بشه و کلمات رو با همون لحن کودکانش جوری ادا میکنه که هر بار دلم براش غنج میره( :

یه مدتی هست که به طرز عجیب و غریبی علاقه ی وصف ناشدنی به هر چی مسجد و حرم و امامزاده و خلاصه هرچی که شبیه گنبد باشه و از قضا دوتا مناره هم داشته باشه پیدا کرده....  برای ما هم عجیبه که این علاقه از کجا نشات می گیره؟؟

هربار که به خونه ی ما میاد هنوز از گرد راه نرسیده درست همون موقع که من عمیقا مشغول نوشتن و کلنجار رفتن با کلمات هستم سر بزنگاه سر میرسه بالای سر من و شروع میکنه تند وتند به گفتن این کلمات: خاله! خاله!  حلم بکشم،خاله مناله بکشم...  « منظور از بکشم فعل امر بکش هست و حلم و مناله شکل تغییریافته ی حرم و مناره» و بعد هم طبق معمول وظیفه ی من اینه که برم و دفتر نقاشی و مداد رنگی هاشو از کیف مامانش بیارم و شروع کنم به کشیدن هر چی مناله و حلم و گنبده که جناب نفس امر می فرمایند... 

واول از همه هم باید از حلم رضا« حرم امام رضا ع» شروع کنم ؛ من هم نعمت رو براش تموم میکنم و در حین کشیدن نقاشی شعر قدیمی و کودکانه ی« غرق نور است و طلا_ گنبد زرد رضا» رو همزمان و بصورت لایو براش میخونم و جناب نفس هم از فرط خوشحالی هرجایی که تلفظش براش راحت تره با من همخوانی میکنه و بعد از تموم شدن خان اول نوبت به دیدن عکسای حرم  وگنبدهای جور و واجوری که از قبل براش توی گوشیم دانلود و ذخیره کردم میرسه... 

وقتی که خوب و بادقت همه ی عکسا رو زیرو رو کرد و خیالش راحت شد گنبدی،مناله ای از قلم نیافتاده راضی میشه که گوشی رو کنار بذاره... جدیدا هم یه مداحی که نمیدونم کجا شنیده ورد زبونش شده و من هم قطعا وظیفه ی خطیر دانلود اون مداحی و پخشش برای جناب نفس به بقیه ی وظایفم اضافه شده) :

خودش همنطور که شبیه مداح ها دستشو توی هوا تکون میده و عجیب اینکه تا حالا هیچ مداحی رو تماشا نکرده شروع میکنه به خوندن این مداحی: قدم قدم ایشالا اربکین میلیم سمت حلم با یه علم و الی آخر...  منظور از اربکین هم همون اربعین هست(: 

... 

بعد از دیدن اون همه عکس و کشیدن نقاشی و شنیدن مداحی دیگه باید خیلی دلت سفت و سخت باشه و مثل کبوتراش  پر نزنه برای حرم اونم از نوع مشهد و پنجره فولاد و صحن انقلاب و خیابون امام رضا ع...) :

ان شاءالله بزودی روزی همه ی آرزومندا... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۷ ، ۱۶:۰۷
**روشنا **

دلم برای شعر خوندن اونم از نوع غزل اونم از استاد منزوی لک زده...) :خیلی وقته سراغ شعر نرفتم.. 

یادمه یه مدتی پیش هرشب از کارهای روزانه که رها میشدم یه چای لیوانی می ریختم واسه خودم و بعدش میرفتم هر چی کتاب شعر توی قفسه ی کتابا بود رو بیرون می کشیدم و بعدشم انقدر غرق خوندن این غزل و اون شعر سپید میشدم که چاییم یخ میکرد و از دهن می افتاد) :

کتاب از ترمه و غزل استاد حسین منزوی رو انقدر خونده بودم که جلدش بکلی از کتاب جدا شده بود و برگه هاش دیگه داشتند می ریختند یادمه وقتی این غزلش رو که از زبان عشق برا عاشقای امروزی گفته بود رومی خوندم دلم برای عشق کباب می شد) :

« نام من عشق است آیا می شناسیدم؟؟زخمی ام زخمی سراپا می شناسیدم؟؟ راه ششصد ساله ای از دفتر حافظ_ تا غزلهای شماها می شناسیدم؟؟»

حتی برای زنانگی ها و عاشقانه های فروغ فرخزاد که یه روزایی تمام دنیای من بود...« و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد و... » آخی یادش بخیر انقدر این شعرشو خونده بودم که همشو از حفظ شده بودم...  

برای سیاه مشق هوشنگ ابتهاج« هزار سال در این آرزو توانم بود_ تو هرچه دیر بیایی هنوز باشد زود_تو سخت ساخته می آیی و نمیدانم_ که روز آمدنت روزی که خواهد بود؟؟» یادمه تو عالم خودم این شعرشو به امام زمان عج خط و ربط میدادم... حالا منظور شاعر کی بود و چی بود الله اعلم... 

برای گریه های امپراطور فاضل نظری...« بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است_ مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست» برای همه ی شعرهای قیصر امین پور از کودکانه تا عاشقانه!!!  و من عاشق این شعر کودکانش بودم« پیش تر ها فکر میکردم خدا_ خانه ای دارد میان ابرها»اشعار کودکانه ی قیصر عزیزمنو به روزای شیرین کودکی می برد!! ( خدایش رحمت کند این شاعر دوست داشتنی رو) 

خلاصه ی کلام اینکه شعر و ادب خونم بشدت پایین اومده) :

خیلی وقته یه کتاب شعر درست و حسابی نخوندم و واقعا روحم تشنه ی شعر و ادبیاته... اصلا یادآوریشونم حالمو خوب میکنه.. الان حس میکنم یه جرعه ادب به روح عطشانم رسید( : 

بازم خدا رو شکر!!! 

پ. ن:اگه یه عاشق سینه چاک شعر و ادب هستی و این مطلب رو خوندی خوشحال میشم یه کتاب خوب بهم معرفی کنی!! 


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۷ ، ۲۳:۵۶
**روشنا **
به بهانه ی ولادت حضرت معصومه(س)  و دهه ی کرامت:

خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب و بلاست

حضرت* معصومه* * زینب* را معادل می شود

تا چهل شهر مجاور وسعت اکرام توست

پس من همسایه ات را نیز شامل می شود

....

یادش بخیر!! حدودا دو هفته ی پیش در جوار بانو بودم(:



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۷ ، ۱۶:۳۴
**روشنا **
با نام * تو* آغاز می کنم که... 

نامت

و

یادت

آرام جان من است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۷ ، ۰۲:۴۷
**روشنا **