دلم برای شعر خوندن اونم از نوع غزل اونم از استاد منزوی لک زده...) :خیلی وقته سراغ شعر نرفتم..
یادمه یه مدتی پیش هرشب از کارهای روزانه که رها میشدم یه چای لیوانی می ریختم واسه خودم و بعدش میرفتم هر چی کتاب شعر توی قفسه ی کتابا بود رو بیرون می کشیدم و بعدشم انقدر غرق خوندن این غزل و اون شعر سپید میشدم که چاییم یخ میکرد و از دهن می افتاد) :
کتاب از ترمه و غزل استاد حسین منزوی رو انقدر خونده بودم که جلدش بکلی از کتاب جدا شده بود و برگه هاش دیگه داشتند می ریختند یادمه وقتی این غزلش رو که از زبان عشق برا عاشقای امروزی گفته بود رومی خوندم دلم برای عشق کباب می شد) :
« نام من عشق است آیا می شناسیدم؟؟زخمی ام زخمی سراپا می شناسیدم؟؟ راه ششصد ساله ای از دفتر حافظ_ تا غزلهای شماها می شناسیدم؟؟»
حتی برای زنانگی ها و عاشقانه های فروغ فرخزاد که یه روزایی تمام دنیای من بود...« و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد و... » آخی یادش بخیر انقدر این شعرشو خونده بودم که همشو از حفظ شده بودم...
برای سیاه مشق هوشنگ ابتهاج« هزار سال در این آرزو توانم بود_ تو هرچه دیر بیایی هنوز باشد زود_تو سخت ساخته می آیی و نمیدانم_ که روز آمدنت روزی که خواهد بود؟؟» یادمه تو عالم خودم این شعرشو به امام زمان عج خط و ربط میدادم... حالا منظور شاعر کی بود و چی بود الله اعلم...
برای گریه های امپراطور فاضل نظری...« بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است_ مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست» برای همه ی شعرهای قیصر امین پور از کودکانه تا عاشقانه!!! و من عاشق این شعر کودکانش بودم« پیش تر ها فکر میکردم خدا_ خانه ای دارد میان ابرها»اشعار کودکانه ی قیصر عزیزمنو به روزای شیرین کودکی می برد!! ( خدایش رحمت کند این شاعر دوست داشتنی رو)
خلاصه ی کلام اینکه شعر و ادب خونم بشدت پایین اومده) :
خیلی وقته یه کتاب شعر درست و حسابی نخوندم و واقعا روحم تشنه ی شعر و ادبیاته... اصلا یادآوریشونم حالمو خوب میکنه.. الان حس میکنم یه جرعه ادب به روح عطشانم رسید( :
بازم خدا رو شکر!!!
پ. ن:اگه یه عاشق سینه چاک شعر و ادب هستی و این مطلب رو خوندی خوشحال میشم یه کتاب خوب بهم معرفی کنی!!