این قانون نانوشتهی مردهاست لابد که توی کشاکش معرکههای سخت، پشتشان به برادرهاشان محکم میشود، گرم میشود؛ به برادرهای راستین.
موسی(ع)، هنگامهی بعثت و رسالت، از خدا خواسته بود برادرش را همراهش کند، بلکه پشتش محکم بشود،دلش گرم بشود. گفته بود؛ اُشدُد بِه اَزری*. گفته بود؛ پشتم را به هارون محکم کن.
داشتم توی قرآنم از روی «اُشدد به ازری» میگذشتم. بعد فکر کردم معلوم میشود وقتی مرد، کنارِ نهر، دانست بیبرادر شده، چرا باید گفته باشد اِنکَسَر ظَهری.. کمرم شکست
***
زینب، فصاحت: " وا أخاه! وا عباساه! وا ضیعتنا بعدک!" و بکین النسوة، و بکی الحسین معهن قال: " وا ضیعتنا بعدک."
بارها خواندم. بارها خواندمش. اولش مثل همه صحنه های دیگر بود. مرد تنهای مهربان من داشت از دنیای نامهربان ها باز می گشت. مثل این همه بار که رفته بود و تنهاتر بازگشته بود. این بار اما...مثل آن بارها نبود. آن بارها...به زنان گفته بود که گریه نکنند. سیلی به صورت نزنند. گریبان پاره نکنند. این بار اما زینب(س) فریاد زد: " برادرم!...عباسم! پس از تو ما از دست رفتیم." و زنان با او گریستند و او هم با زنان گریست و گفت" بعد از تو ما از دست رفتیم". این بار نگفت گریه نکنید. سیلی به صورت نزنید. گریبان پاره نکنید. نشست پای روضه زنان و بسیار گریست. حالا...امروزها... حرف عباس ِ تو که می شود این لحظه هایت آتشم می زند تنهای مهربان من...
***
برادر که رسید بالای سرش..
گفت: حسینم!
جهانم را خون گرفته..
و دلم را حسرت دوباره دیدنت...