ماه و ماهی

ماه و ماهی

من جمله تو بودم و نمے دانستم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

شهدا زنده اند...

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۱۴ ب.ظ

این دو روز خیلی بهم ریخته بودم و بشدت به خلوت کردن با خودم احتیاج داشتم... « شایدم با شهدا»امروز وقتی رسیدم دفتر کمیته جلوی مانیتور سیستم یه کتاب بود به نام شهدا زنده اند... اولش از روی میز برش داشتم و گذاشتم کنار.. حتی حوصله ی ورق زدنش رو هم نداشتم  سرم خلوت بود و از مراجعه کننده و تلفن هم خبری نبود... هر بار چشمم به کتاب می افتاد و وسوسه میشدم تا بخونمش... بالاخره رفتم سراغش و شروع کردن به ورق زدن کتاب که ماجراهای واقعی و کرامات شهدا بعد از شهادتشون بود.. مثل رفتن شهدای گمنام به خواب یه شخص در یه شهر دیگه و دادن نشونی مکان دفنشون و یا شفا دادن مریضهای لاعلاج و از این دست...  با خوندن هر ماجرا واقعا منقلب میشدم و برای چند لحظه اشک توی چشمهام جمع میشد چون هر ماجرا در نوع خودش واقعا تکون دهنده بود... همینطور که داشتم ورق میزدم و بصورت اتفاقی یه صفحه ای رو میخوندم رسیدم به این ماجرا: یه جوون امروزی زندگی خیلی براش سخت و دشوار میشه و تصمیم به خودکشی میگیره شب موقع برگشتن به خونه از اتوبان شهید همت رد میشه و خیلی اتفاقی چشمش به تابلوی نام شهید همت میفته یه لحظه پیش خودش با شهید همت درد دل میکنه و‌میگه : میگن شهدا زنده اند!!!  اگه وقعا زنده اید بیاید و بهم ثابت کنید و من رو از خودکشی کردن منصرف کنید شبش در خونشون رو میزنند  در رو باز میکنه یه مرد جوون بهش سلام میکنه و بهش میگه شما اون کار رو انجام نده و مطمئن باش شهدا زنده اند و میره.. یه همچین مضمونی.. « نقل به مضمون»

.... 

وقتی این ماجرا رو‌خوندم دیگه اشکهام فقط پایین میریختند و نمیتونستم جلوشونو بگیرم دلم میخواست یه دل سیر گریه کنم اما نمیشد و هر لحظه ممکن بود یه مراجعه کننده سر برسه... به ناچار کتاب رو بستم و گذاشتم کنار... 

اما رزق امروزم از شهدا کتابی بود که بصورت اتفاقی به دستم رسید!  کاش همیشه همینطور غافلگیرم کنند... 


نظرات  (۴)

۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۷ بابای نرگس
خیلی خوبه باشهدارفیق بشیم... 
پاسخ:
:) 
۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۱۱ استاد بزرگ
بسیار زیبا بود.
چه مردان بزرگی بودند امثال آوینی و همت.
خدا کنه بتونیم قدر این بزرگ مردان رو بدونیم.
:)
پاسخ:
بله ان شاءالله
بعضی مواقع نمیدونم چی بگم!
فقط اینکه شهدا شفیعمون باشند ان شاء الله
پاسخ:
ان شاءالله
۰۸ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۴ محمدرضا .....
سلام
محرم سال ۹۳ بود رفتم تبلیغ توی یه روستا
یه روز از میزبانمون خواستم که با هم بریم گلزار شهدای روستا
اونجا قبر شهیدی را بهم نشون دادند و گفتند
چند وقت پیش چند نفر اومدن به روستای ما ٬ غریبه بودند و با اهالی روستا آشنا نبودند
از اهالی روستا سراغ قبر این شهید را گرفتند
وقتی رسیدند سر مزار شهید رفتارشون عجیب بود
مثل اینکه شهید خودشون را بعد از چند سال پیدا کرده باشند
وقتی ازشون علت این رفتارشون را پرسیده بودند گفته بودند مادر ما سرطان گرفته بود 
یک شب این شهید به خواب مادرمون اومده بود و گفته بود ما شما را شفا دادیم
توی خواب پرسیده بود شما کی هستید ؟ شهید گفته بود من شهید سید .... هستم اهل فلان روستا
بعد که به دکتر مراجعه کرده بودند دکتر گفته بود عجیبه هیچ اثری از آثار سرطان در شما نیست...

اللهم احشرهم فی زمرة آل محمد 
و احشرنا معهم
پاسخ:
بله از  این دست کرامات بسیار هست... ممنون بابت خاطره ی زیباتون! 
آمین... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">