ماه و ماهی

ماه و ماهی

من جمله تو بودم و نمے دانستم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

#مهم

♦ماجرای حمله به طلبه همدانی از کجا شروع شد؟

📝 #محسن_مهدیان

 

1⃣ یک نفر از اراذل، ظهر دیروز یک طلبه را در مقابل حوزه علمیه همدان مورد اصابت گلوله قرار داد و بعد هم با افتخار در اینستاگرام خبر این جنایت را اعلام کرد. طی دو سال گذشته چند عنوان خبر مشابه داشته ایم. باور کنیم این ماجرا یک حادثه فرعی است؟ ساده انگاری نیست؟

 

2⃣ روز گذشته فیلمی از تعدادی روحانی در حال تمرین شعرهای کودکانه منتشر شد که بلافاصله مورد تمسخر رسانه های ضدانقلاب قرار گرفت. چرا؟ این طلبه ها برای ارتباط تربیتی با کودکان شعر تمرین می کردند، چه نکته ای باعث شده بود ضدانقلاب عصبانی شود؟

 

3⃣ از همان روز اول در ماجرای سیل خوزستان، برخی در داخل و خارج از عمامه به سر گذاشتن طلبه ها حین امداد به سیل زده ها شکایت کردند. چرا؟ علت این دندون قروچه ها چیست؟

 

🔺ماجرا در نشانه گذاری است. ما در جنگ نشانه ها بسر می بریم. جنگ های نمادی که نیابتی عمل می کنند و دارای یک پشتوانه عمیق مبارزاتی اند.

 

🔹عبا و عمامه چیست؟ تنها لباس طلبگی؟ لباس دین؟ آیا کارکردی شبیه لباس پزشکی دارد؟ اینطور نیست. لباس دین امروز کارکردی فراتر از یک هویت ساده صنفی دارد.

 

🔸عبا نشانه ی یک "دین سیاسی" است. همانطور که چادر نیز این روزها فراتر از حجاب است و نشانه "دینداری سیاسی".

 

🔹 مخالفان این روزهای نماد آخوندی، مخالفان کارآمدی دین سیاسی اند. به همین جهت با اجتماعی شدن طلبه و نزدیک شدنش به متن مردم، دچار حقد و کینه و عصبیت می شوند. ماجرای دندون قروچه های ناشی از منبربدوشی طلبه ها در سیل روشنتر نشد؟

 

🔻او که به آخوند شلیک کرد، پرده آخرِ همین حقود و دشمنی را تصویر کرد. هرچند این جریان جاهلی نمی داند، این خون هم نماد قدرتست و تماشاگه اسلام سیاسی.

 

💢پ.ن: البته در میان جریان آخوندی نیز برخی وحشت زده از خون و آبرو، یا با ترویج اباحه گری در حال فاصله گرفتن از اسلام فقاهتی و "آئین دینداری سیاسی" اند و یا با ترویج فساد سیستمی و ساختاری، مشغول جدا کردن سفره شان از "۴۰ سال اسلام سیاسی". اینان نیز در پس قافله خواهند ماند و چه بسا خسر الدنیا و الاخره. آخوندی که منبرش در خدمت حق نباشد در خدمت ظلم است. هرکه گریزد ز خراجات شاه، جور کش غول بیابان شود.

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۳۰
**روشنا **

حادثه ای که دیروز در همدان رخ داد و یک طلبه ی مظلوم همدانی توسط یک فرد جانی و اوباش بصورت ناجوانمردانه به شهادت رسید واقعا جای تاسف داره...تاسف برای سلبریتی های پرمدعا و به ظاهر دلسوز مردم که به جای تشکر و قدردانی از فعالیت های خالصانه ی روحانیون جهادی در مناطق سیل زده به اونها حمله میکنن و هر برچسبی که دلشون خواسته به این قشر مظلوم و بی ادعا زدند...

باید هم یک مشت اراذل و اوباش به خودشون جرئت بدند و اینطور وحشیانه و در روز روشن همچین جنایتی مرتکب بشن...

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ....

پ.ن:

یک نفر نوشته بود: 

بعد میگن روحانیون اهل بخور بخور نیستند...یا گلوله میخورن...یا قمه...یا خاک مناطق محروم یا گل مناطق سیل زده

فحشم که خوارک هر روزشونه ...

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۵۸
**روشنا **

 به عشق قدوم مبارک یوسف فاطمه سلام الله علیها  وبلاگم  رو چراغونی میکنم به امید روزی که دنیا رو برای اومدنش چراغونی کنیم و آذین ببندیم... 

«اللهم عجل لولیک الفرج»

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۱۵
**روشنا **

من خواب دیده ام 

که کسی می آید...!! 

من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام... 

و پلک چشمم هی می پرد... 

و کفشهایم هی جفت می شوند... 

و کور شوم اگر دروغ بگویم... 

من خواب آن ستاره ی قرمز را 

وقتی که خواب نبودم دیده ام... 

کسی می آید... کسی می آید

کسی دیگر... 

کسی بهتر... 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۳۰
**روشنا **

آمریکا از دست ما عصبانی باش... 

و از این عصبانیت بمیر!!! 

.... 

#من_یک_سپاهی_هستم

 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۱۶
**روشنا **

نسل به نسل 

پشت به پشت

روزی در #میدان_جهاد_برای_میهن

روزی دیگر در #میدان_جهاد_برای_مردم

ما از همان تباریم... 

از تبار باران... 

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۴۵
**روشنا **

بهار تویی که می آیی... 

و

دستهایم شکوفه می دهند ناغافل... 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۴۵
**روشنا **

 

آفتاب مستقیم می تابید... هر چه پیش میرفتی گرما و عطش بیشتر میشد.. و رمل ها عمیق تر و داغ تر...

کم کم قدم برداشتن در رمل های عمیق و داغ دشوار میشد گویی وزنه هایی به پاهایت زنجیر کرده اند... 

 صدای نفس زدن ها به راحتی به گوش میرسید و هرم گرما و عطش در چهره ها نمایان می شد... 

****

 ما تنها چند قدم  راه آمده بودیم و میدانستیم بزودی در مسیر با آب خنک و شربت از ما پذیرایی خواهد شد... 

میدانستیم بزودی مسیر را بر میگردیم و در زیر سایبانی از شر گرما خلاص خواهیم شد..

میدانستیم با کرم های ضدآفتاب و عینک های آفتابی زیاد هم خورشید زورش به ما نمیرسد... 

****

اما... 

 تو رمل های داغ و سوزان را قدم نزدی... تو رمل ها را زندگی کردی... رمل ها رختخوابت بودند... رمل ها سجاده ات بودند.. رمل ها.... 

 دلت به شربت و آب خنک بین راهی گرم نبود..میدانستی در محاصره ی دشمن که باشی تو می مانی و عطش و عطش و عطش... وحتی  آخرین قطره های جیره ی آبت را روی لبهای خشک و ترک خورده ی همرزم مجروحت ریختی... 

وقتی خورشید با تمام توان آتش بر زمین میریخت تنها سایبانی که داشتی چفیه ایی زخمی و خاکی بود که 

آن را هم هرگز سایبان نکردی... چرا که مردان خدا از هیچ دشواری و سختی گریزان نیستند و خود به استقبال دشوارترین ها می روند... 

****

شهادت گوارای وجودتان باد که در کربلایی دیگر و در سرزمینی به نام #فکه تشنگی و عطش را شرمنده ی خود کردید... 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۰۴
**روشنا **

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم... 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۴۹
**روشنا **

 

اولین شب جمعه ی ماه قشنگ رجب المرجب ،شب لیلة الرغائب،شب قشنگ آرزوها  دعوتم کردید برای بار دوم بیام توی هواتون نفس بکشم...به معنای واقعی کلمه زندگی کنم و تمرین بندگی و اگه لایق باشم بازم بشم خادمتون... 

من دارم میام...بار سفر بستم... لباس خادمی هم همرامه... 

ای کاش لایق این لباس خاکی رنگ و بی ریا باشم.. ای کاش توی این سفر نگاهم کنید... ای کاش خالصانه فقط و فقط برای خدا و شما خادمی کنم... 

کمکم کنید توی شبا و روزای قشنگ ماه رجب حسابی خونه ی دلمو تکون بدم... بریزم دور هر چیزی که جاش توی خونه ی دلم نیست و دلمو تنگ و دست و پاگیر کرده... 

کمکم کنید مثل خودتون فقط برای خدا کار کنم... فقط خدا

خیلی حرفا دارم که با شما بزنم... خیلی بغضا رو نگه داشتم که کنار شما باز کنم... میدونم که مثل همیشه سنگ صبورم میشید و بعد از همه ی گله و شکایت ها با یه لبخند همه ی دردمامو دوا میکنید... 

من دارم میام... 

 

 

 

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۲۰
**روشنا **