ماه و ماهی

ماه و ماهی

من جمله تو بودم و نمے دانستم ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

افسانه ی یک شهید...

يكشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۵۳ ب.ظ

بالاخره پروژه ی شهدای دانشکده ی امیرالمومنین و پادگان غدیر تموم شد... «از اوایل ماه مبارک رمضان تا حالا» هم حس خوب و  احساس سبکی دارم هم یه حس بد) :

حس خوب برای کم شدن درگیری های فکری و ذهنی و راحت شدن از پیگیری های رئیس« سرپرست نویسندگان * سنگر فرهنگی قلم*» وحس بد برای دلتنگی و دور شدن از فضا و  لحظات دوست داشتنی زندگی بی آلایش شهدا...!!!  آخ دلم واقعا تا پروژه ی بعدی حسابی تنگ میشه....):

بین همه ی مینیمال هایی۱ که نوشتم نحوه ی شهادت یه شهید واقعا  منقلبم کرد  هر چند توی پروژه های قبلی از این موارد کم نداشتم نوجوون ها و جوون هایی که سن و سالشون از سیزده و چهارده شروع میشد و نهایتا خیلی که بالا می رفت به بیست و اندی سال میرسید وقتی زندگینامه و خاطراتشون رو میخوندم نمی تونستم درکشون کنم و اینکه چطور یه نوجوون پونزده شونزده ساله بخاطر لو نرفتن عملیات سرش میره اما قولی که به فرماندش داده نمیره... و عراقی ها در نهایت بخاطر مقاومت های اون نوجوون در برابر شکنجه اون رو به دلخراش ترین شکل ممکن به شهادت میرسونن..!!! 

اینکه یه نوجوون به چه درک و شعوری میرسه که توی سرمای زمستون اونم غرب کشور و سرمای استخون سوز برفهای چند متری کردستان اورکتش رو توی راه اومدن به خونه به یه سرباز وظیفه میده و با یک لباس نازک به خونه میاد و وقتی هم مادر ازش سوال میکنه چرا لباس گرم به تن نداره از گفتن ماجرا طفره میره و نهایتا با اصرارهای مادر علتش رو توضیح میده..   

اینکه یه جوون وقتی  شبها دیر از سرکار به خونه برمیگرده و زمانی که مادرش علت دیر اومدنش رو جویا میشه برای مادر تعریف میکنه که هر شب بعد از رفتن یکی از همکاران مسن و عائله مندش توی خیاط خونه لباسهایی رو که اشتباه دوخته و یا از فرط خستگی تموم نکرده رو رفع و رجوع میکنه تا کارفرما اون کارگر عائله مند رو اخراج نکنه واز نون خوردن نیفته... 

اینکه شب عملیات یه رزمنده برای لو نرفتن عملیات مین فسفری رو توی بغلش میگیره و گوشت و پوست و استخونش ذره ذره آب میشه اما صداش درنمیاد که مبادا دشمن بویی ببره... 


اینکه توی سرمای زمستون یه گردان برای شکستن خط دشمن به یه رودخونه ی مواج و خروشانی میزنه که سرمای آبش مغز استخون رو سوراخ میکنه تا ازش عبور کنه و وقتی خیلی از اسلحه ها رو آب میبره با دست تقریباخالی روبه روی دشمن می ایستند و خط  دشمن رو میشکنند ولی هنگام برگشتن خیلی از رزمنده های مجروح و زخمی رو آب مواج رودخونه با خودش میبره...... مثل شهید علی اصغر یزدی... 

و صدها و صدها غیرتمندی و گذشت و ایثاری که شاید برای نسل امروز بیشتر شبیه یه افسانه باشه تا واقعیت و مثل خود من که هنوز نتونستم درک کنم و بفهمم که اونا چطور تونستند اینقدر زیبا زندگی کنند و بعدهم به عاشقانه ترین شکل ممکن توی خون خودشون بغلتند و مرگ رو به سخره بگیرن و دنیا رو با همه ی لذتهاش برای بقیه بزارن و برن به سمت خدایی شدن... یادشان گرامی و روحشان شاد!!! 

 « نثار ارواح بلند و آسمانی شهدای هشت سال دفاع مقدس صلوات»

۱:  مینیمالیسم یک مکتب و سبک هنری که اساس آثار و بیان خودش را بر پایه ی سادگی بیان و روش های ساده بنیان  نهاده است و در ادبیات وداستان نویسی به شکل داستانهای کوتاه و ایجازگونه با بیانی ساده تجلی پیدا میکند. 




نظرات  (۱)

۳۱ تیر ۹۷ ، ۱۹:۰۳ محمدامین ...
بعله
پاسخ:
| :

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">